نتایج جستجو برای عبارت :

قابِ صدا

به به دوباره آمد فصل بهاری 
ثبت لحظه‌های همراه با رنگ و بوی کتاب و کتابخوانی در نوروز ۱۳۹۸ در مسابقه بزرگ "قابِ کتاب"
در ایام نوروز امسال قابِ کتاب را به خاطر داشته باشید منتظر ارسال آثارتان هستیم... با اهدای هدیه ویژه به نفر اول مسابقه با کتابخوانی، شما برنده باشید❤️ 
@qabe_ketab ✅ @hamandishan1348
مثل قابِ منظره‌های زیبا و آدم‌های دوست‌داشتنی در عکس و فیلم، من هم دوست دارم صداها را قاب بگیرم. صدای پرنده‌های اینجا، صدای پرنده‌های آنجا، صدای آکاردئون نوازنده‌ی مترو، نی‌انبانِ کنار خیابان، همهمه‌ی آدمها، محو شدن قدم‌ها، گاهی وقتها صدای سازم، لهجه‌ی معلم فرانسه. آنوقت مثل یک آلبوم دور یکی‌یکی مرورشان کنم. 
این نقشی است بر دیواره‌ی احوالات آن چهار نفرِ میخ‌شده در مترو بعلاوه‌ی من.
If you cannot see the audio controls, listen/download the audio file here 
قلبم کمی مریض شده، ولی حالم خوب است. رفتن از شهری که در آن بزرگ شده‌ام، خیلی جدّی دارد اتّفاق می‌افتد. باران امسال زودتر باریدن گرفته تا خواستنی‌ترین قابِ شهرم را به آخرین تصویرهایم برچسب کند. به خاکِ کودکی‌ام قول داده‌ام، که اگر برگشتنی باشد، شاد و لبریز از خوش‌خبری باشد. قول داده‌ام خستگی‌ها و دلتنگی‌هایم را به باد بسپارم و پُر از نشانه‌های خوب باشم، در وعده‌های دیدارهای زود.
بچه که بودم هر چیزِ لازم و غیرِ لازم رو نگه‌میداشتم...قوطیِ شیشه‌ایِ عطرم که دیگه تموم شده بود و ته‌مونده‌هایی از بوهایِ آرامش‌بخش،کف‌ش مونده بود!قابِ طلاییِ موبایلی‌ که دیگه موبایلش رو نداشتم و موبایلی جدید با یه قابِ جدیدتر جاش رو گرفته بود!گلدونِ سبزی که من رو یادِ بهترینِ کاکتوسِ گلدارِ اتاقم می‌انداخت و لبه‌ش کمی شکسته بود!ساعت مچیِ سفیدم که عقربه‌های شب‌نما و فسفری‌ش شب‌ها توی اتاقم برق میزد ولی دیگه کار نمیکرد!پلیورِ صورتی
بدون قلیون و چُپُق، قهوه‌چی
نشسته بی‌حال و عُنُق قهوه‌چیبراش نداره آسمون قشنگیچاییِ زعفرون نداره رنگیخیالش از زیاد و کم خالیهتختِ کنار حوض هم خالیهگم شده از تو سینیا قندونشاون لبای شبانه‌روز خندونشبه چشمِ حوصله‌اش هوا برفیهقُل‌قُلِ آبِ جوش، پرحرفیهزنگ‌میزنن، نمیشنفه صدارونمیشنفه زنگ پیامکاروخسته شده، دیگه نداره اصلاحالِ جواب‌دادن به مشتی حسندلِ لیوانای حصیری خونهتلخه شبیه قهوه، قهوه‌خونهدرنمیاد صدایی از قنارینمیخونه رادیو
تو هر سایت انگیزشی و سازشی و اینا بری، یا به پیج هر روان‌شناسی سر بزنی، می‌گه خودتو دوست داشته باش.همیشه واسم سوال بود که یعنی چی این جمله؟ خیلی بی‌معنی بود واسم.اما الان حس می‌کنم می‌فهمم یعنی چی.دخترا وقتی موبایلی که دوست دارن رو می‌خرن، قابِ اجق وجق واسش می‌خرن. برچسب می‌چسبونن بهش. النگ دولنگ بهش آویزون می‌کنن.پسرا وقتی ماشینی که دوست دارن رو می‌خرن، رینگشو اسپرت می‌کنن، چراغشو نئون می‌کنن. هزار قِر و فِر...این کارا فقط یه معنی دار
        
    تنها
زُل می زند،پُشتِ سکوتش نقطه چین ، تنهاست ؛تنهامجموعه ای از شعر هایِ خوش نشین، تنهاست؛تنها
نصف النهار ِهر نگاهش رو به قطبِ آرزوهایخ می زند چون بی جهت، رویِ زمین تنهاست؛تنها
ثبتِ حقایق می کند، گاهی، ولی این عکس ها تلخند قابِ دو چشمی که به قلبِ دوربین تنهاست؛تنها
هِی قهوه می نوشد اثر از فالِ خوب اما نمی بینددر حالِ او تأثیرِ گُنگِ کافئین تنهاست،تنها
تبعیدیِ عشق است‌ و در اعماقِ تفکیکی غریبانه ‌‌چون تکه ای جامانده از یک جو
زنید از شعف جام صهبا به همرسیدند زهرا و مولا به همبشارت ز مرجان و لؤلؤ دهیدرسیدند آری دو دریا به همبه توصیف آن واژه حیران شودبریزد حروف الفبا به همعلی گشت زهرا و زهرا علیدوتا آینه رو به مهتاب ِ همربودند از هم دل و دیده راو دادند عمری تماشا به همعجب باغبانی‌ست امشب رسولکه پیوند زد تاک و طوبی به همچه تلفیق بکری‌ست! در نزد آنبریزد خطوط چلیپا به همازل تا ابد مات این لحظه شدو لبخند زد کل دنیا به همملک بهر یک لحظه دیدارشانبدوزد زمین و زمان را به هم
دردهای ناگفتنیمن از غصه هایم حرف نمی زنمتا کسی فکر نکند مغزم را چیزی خوردهیا فکر نکند کسی آن را با مغز خودش عوض کردههمه ی دردهایم را در قابِ سکوترو به پنجره، آذین بستم.و دردِ نداری هایم رابا گریه تسکین دادم.گریه اما هیچ دردی از من دوا نکرد!جز آنکه مرا با انبوهی وهم تنها گذاشتو اسکلتِ وجودم را خاکستر کردو ثانیه ثانیه لحظاتِ شیرینم را از من گرفت. و به جای آن ثانیه هایی تلخ تقدیم من کرد. من از غصه هایم هیچ نمی گویمتا کسی فکر نکند به فکر ( من بودن)
شروع بیداریمان ، کوچیست که عمق ویرانه های گذشته امان را شخم
می زند و نبودنمان را فریاد ، فرمان می دهد و تو اینک می توانی بخوانی
نگاهمان را جغرافیای خیالیست که چرخش فصولش آهنگ خاطره
هاست.بهانه ای سرد که ردِّپایش ذوب لالایی طلوع حسرتهاست .
التماسی چروکیده در همنشینیِ صحبتی سخت که آفرینش
فریادهاست .وصله ای سیر بر قامتِ پوشالیِ خیال ، فاجعه
آفرینِ نگاه کالیست خفته که با گشودنِ طلوعی ، غروبیست
در قابِ لکنتِ گفتاری سخت ...
یا حق...
در خانه مادربزرگ ها، هیچ چیز دور ریخته نمی شود؛ لباس های کهنه تبدیل به روبالشی و روکش پشتی می شوند. بشقاب های قدیمی، قابِ روی دیوارها می شوند. شیشه های شربت و آب لیمو، گلدان می شوند. سطل های ماست، سطل زباله می شوند. جعبه های شکلات، جاسوزنی و جای هر نوع خرده ریز دیگر می شوند. بافتنی های قدیمی شکافته و تبدیل به بافتنی های جدید می شوند و ...
فارغ از قناعتی که در این رفتارها موج می زند، فکر می کنم که این به نوعی سبک زندگی آدم های آن دوره بود. آدم
دلــــم برای خودمـان میسوزد ‌ 
آری ،خودِ خودمان را میگویم 
بچه های نسلِ اینستاگرام و تلگرام و واتس آپ
مایی که نیمی از عمر و شخصیت مان مجازی است 
بودن و نبودن هایمان از روی لست سینِ تلگرام معنی پیدا میکند 
به  جای قرار های واقعی و لمس دستانِ هم 
و پیاده روی های عاشقانه ی زیر باران، 
قرار میگذاریم که مثلآ 
فلان ساعت آنلاین باشیم و
 پیامی رد و بدل کنیم یا نهایتآ 
ارتباط ویدیوکال بگیریم و 
از پشتِ قابِ سردِ گوشی همدیگر را ببینیم...
پسرانمان با
دانلود آهنگ فرزاد فرخ حس بیخیالی | کیفیت عالی
امروز می توانید ترانه حس بیخیالی با صدای فرزاد فرخ را از جاز موزیک دانلود کنید
Exclusive Song: Farzad Farokh | Hese Bikhiali With Text And Direct Links In jazzmusic

متن آهنگ فرزاد فرخ حس بیخیالی
از اتاقم قابِ عکست خیره میشم
که باز صبح شد گیجِ گیجم
نیستی پیشم
یه دوش آبِ سرد یه قهوه نیمه تلخ
به فکر این که چی بپوشم
لباسِ زردمو اون کتِ چرممو
آخه تو بگو من چی بپوشم
موزیک روشن هوا عالی
یه حسِ بیخیالی
یه تصویر از این عشقِ خیالی
موزیک روشن هو
صورتِ عکس تو آلبوم خیسه...
دوباره خاطرتو بوسیدم... (کلیک)
نگات کردم تو قابِ عکس، نمیدونم که بارِ چندمی میشه...
چقدر حیفه بدونِ تو موهام جو گندمی میشه... (کلیک برای گوش دادن)
یکی از بزرگترین آرزوهام.... نه .... نه... بزرگترین آرزوم این بود کنارت باشم و سفید شدن گیساتو ببینم... عشق کنم و بخونم... حرف و حدیثت منم، عاشقِ گیست منم... سپیده مثل برفه... راس راسی خیلی حرفه... (کلیک برای گوش دادن)
قشنگ میشد اگه بودی و من سفید شدن گیسهاتو میدیدم و قربون صدقه ی سپیدی و پا
گفته بودم شبها میرم تو یه فست‌فود کار میکنم؟
یکی از این چراغهای سقف، پِرپِر میکرد. واقعا رو اعصابم بود . هم من و هم مشتریانِ گرامی. 
این گوشه، یه آقایی با کلاه کامواییِ قرمز با خط های راه‌راهِ آبی و یه نخِ بلند که یه منگوله بهش وصل بود و تا نزدیکای گردنش اومده بود، فلافل و اون گوشه، یه بابای دیگه با ریشهای اتو کشیده، همبرگر نوش جان میکردند.
ساعت نزدیکای 2 شب بود و مطمئن بودم دیگه مشتری نمیاد. پیچ‌گوشتی برداشتم و رفتم رو پنجه هام و تا جایی که ات
گفته بودم شبها میرم تو یه فست‌فود کار میکنم؟
یکی از این چراغهای سقف، پِرپِر میکرد. واقعا رو اعصابم بود . هم من و هم مشتریانِ گرامی. 
این گوشه، یه آقایی با کلاه کامواییِ قرمز با خط های راه‌راهِ آبی و یه نخِ بلند که یه منگوله بهش وصل بود و تا نزدیکای گردنش اومده بود، فلافل و اون گوشه، یه بابای دیگه با ریشهای اتو کشیده، همبرگر نوش جان میکردند.
ساعت نزدیکای 2 شب بود و مطمئن بودم دیگه مشتری نمیاد. پیچ‌گوشتی برداشتم و رفتم رو پنجه هام و تا جایی که ات
آرم پخشِ زنده، زیرِ لوگوی شبکه یکِ سیما.
روز- خارجی- راهپیماییِ معترضانِ آشوب‌نَگَر به راهپیماییِ معترضانِ آشوب‌،گر
توضیح : مدیوم کلوزآپ (M.CU) (یعنی یه چیزی شبیه قابِ بالا) از مردی که فرزندش را در آغوش گرفته؛ فرزند در خوابْ هفت پادشاه را میبینید و خروپف میکند و هر از گاهی از بینی‌اَش یک حُباب بیرون می‌آید و میترکد. میکروفن رو به پدرِ آن فرزندی که در خوابْ، طاغوتیان را میبیند، و حبابهایشان را میترکاند، از سمتِ چپِ کادر وارد میشود.
صدای گزارش
    قدر فضای مطبوع سحر را چقدر می دانیم ؟ "آرامشی عمیق" خبر از حال ِ آدمی در این وقت می دهد.کدامین وقت و فصل را بشود در عنوانی واجد چنین حالی  نامید ،  شرطِ آن دانستن و دانا شٌدن بر تغییرات حسی درون طبیعت خود در این ایام است .  در زمان صبحگاه وقتی که مستقل از منافع و و مطامع شغلی و مسائل زندگانی بر می خیزیم و هستی را می نگریم ، طبیعت را جدا از فضای شهر به احساس می کشانیم . در این موقع با آفریدگار بیشتر فهمِ وحدت و یگانگی   به تجربه می بریم - اینجاس
هنوز دلم واسه تو تنگ میشه
هنوز بی تو درگیر عذابم
ببین ساعت خوابیده اما، من از دوریت نمی تونم بخوابم.
تویه رویام تورو میبینم اینجا
که شاید ترس و تنهاییم بریزه
خودت نیستی ولی هم صحبت من
هنوزم قابِ عکس روی میزه
من شک ندارم نمیای دوریت میشه عادتم
از بس خیالم راحت از همه چی ناراحتم
خوابتو میبینم مدام این کار هر شب منه
بگو شبا تو خواب تو کی داره پرسه میزنه











متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را د
هوا گرگ و میشه هنوز که از تابلوی حد ترخص تهران رد میشیم. صندلی ماشینو تنظیم کردم ، بالش کوچیکو گذاشتم تو گودی کمرم و پتوی مسافرتی رو انداختم روی خودم. صندلیم حالا دست کمی از تخت ملکه ای که کنار پادشاهش میشینه نداره. متمایل به در نشستم ، ولی بهش تکیه ندادم. نگام به خمیازه های مصطفی است و انگشتر عقیق دست راستش. دستی که گاهی روی پاش میذاره و گاهی روی دنده. قابِ همیشگیِ دوست داشتنیِ من ، زمانی که کنارش تو ماشین میشینم. نمیدونم اولین سفر چهارنفره مو
امشب ماه، تنگِ دلِ آسمون نبود اما من بی پروا وارد بهار خواب شدم
بهار خواب، هرگز برای من مکانی برای خواب نبوده
که بالعکس، باعث بیداری های زیادی در من شده؛
بهار خواب همیشه پناهگاهی بوده برای فرار از سرمای جانسوز اتاق
حتی وقتی حجمِ زمستون روی نقطه نقطه ی محیطِ خارج آوار شده
حتی وقتی خارج از اتاق قطبه و داخلش استوا
باز هم این بهار خواب بوده که من رو از خودم و سرمای درون و اطرافم نجات داده
 
عرض بهارخواب رو طی کردم. خودم و به نرده ها رسوندم. با دست ه
امشب ماه، تنگِ دلِ آسمون نبود اما من بی پروا وارد بهار خواب شدم
بهار خواب، هرگز برای من مکانی برای خواب نبوده که بالعکس، باعث بیداری های زیادی در من شده؛
بهار خواب همیشه پناهگاهی بوده برای فرار از سرمای جانسوز اتاق، حتی وقتی حجمِ زمستون روی نقطه نقطه ی محیطِ خارج آوار شده
حتی وقتی خارج از اتاق قطبه و داخلش استوا
باز هم این بهار خواب بوده که من رو از خودم و سرمای درون و اطرافم نجات داده
 
عرض بهارخواب رو طی کردم. خودم رو به نرده ها رسوندم. با دس
دو هفته‌ی پیش فاجعه بود. میخواستم پست «بلوف» رو بازنشر کنم. بعدش تصمیم گرفتم که نه؛ یک پست بذارم و تمامِ صفحه رو پر کنم از غرغر. درباره‌ی اویلر میگن که «اویلر بی هیچ کوششی، و به همان سهولت که آدمی نفس می‌کشد و عقاب خود را در هوا نگه می‌دارد، محاسبه می‌کرد.» چارلی هم به همون سهولت در محاسبات اشتباه می‌کنه. توی امتحانِ فیزیک منفی‌ها رو لحاظ نمی‌کنه، توانِ 2 ها رو از قلم میندازه، و در نهایت برای اینکه فضاحت رو به حدّ اعلی برسونه، به ترتیب یه j
متن آهنگ مال من باش امیر تتلو
متن آهنگ قدیمی
 
بعضی وقتا سخت ترین نقشی که باید بازی کنی رو
خودت قصشو نوشتی
پس سعی کن نباشه چیزکی
تا نگویند چیز ها ، تا نگویند چیز ها
مالِ من باش که همیشه من مالِ تو بودم
عاشقم باش ، اگه میشه
مالِ من باش که به جز تو به کسی حسی ندارم
بگو آره دیگه صبح شد
مالِ من شو اگه بازم ، واسه تو مهمه قلبم
عشقو باهات تجربه کردم
مالِ من باش که دوباره
با نبودت قدِ عالم ، قدِ دنیا شده دردم
وقتی میگیره دلت عکسِ منو نگاه برو
دور شو از سر
#یادداشت_1


 

دیگر دیریست که پوچی و پوکی
ادعای توان عملکردی سازمان منطقه‌ی آزاد اروند در تمامی حوزه ها‌ی توسعه و پیشرفت
منطقه‌ای، دست کم به خودِ ساکنان خطه‌ی رنجور و زخمی اروند به اثبات رسیده است و
مدت‌هاست از بازماندگان امیدوار به اثربخشی ساختار و سازمان فعلی در گفتار و
نوشتار فضای رسانه‌ای منطقه اثری به چشم نمی‌خورد، مگر اوقاتی خاص، از جمله موسم
انتخابات و از سوی اشخاصی عمدتاً سیاسی و با اغراض (امراض) سیاسی که خب بماند بحثش.


 

موضوع
آهنگ جدید سهراب ام جی امیر تتلو| مال من باش +متن+پخش انلاین
Download New Music Amir Tataloo Sohrab Mj |Male Man Bash +text
♬♪♪♫♪♬
 
♬♪♪♫♪♬
 
برای دانلود آهنگ مال من باش ام جی و امیرتتلو  لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 
 
 
برای دانلود آهنگ جدید امیرتتلو با نام مال من باش روی لینک های زیر کلیک کنید:
 
 
پخش آنلاین آهنگ جدید امیرتتلو|مال من باش :مرورگر شما از Player ساپورت نمی کنددانلود آهنگ جدید تتل و امجی
کیفیت متوسط :
کیفیت عالی :  
متن آهنگ مال من باش از  امیر تت
فیلم توگو داستانی عاشقانه دارد، در اینجا میان سگ‌ها و انسان‌ها. از این عشق غریزی- فطری، واقعه‌ای حماسی خلق می‌شود؛ طوفان معادله را سخت کرده و داوطلب‌ها برای عملیات نجات، صفی طولانی ندارند. وگرنه چه بسیار مردان و چه بسیار سورتمه‌ها که موقعِ مسابقات و جایزه سر و کله‌شان پیدا می‌شود. در نهایت قهرمان آرام می‌آید و آرام می‌رود. اگر فیلم وقاری دارد، مدیون واقعیتی ساده در دلِ یک روستا است. از این واقعیت‌ها در اطرافمان کم نیست.
نقد بررسی Togo
ح
یه پاراگراف از قسمت سیر صعودی پیرنگ رمان براتون گذاشتم که قبل از لکه ی انار بر دامن باکره ی مهربانو هست و یک پاراگراف هم از بعد کنش و نقطه اوج ، و سپس قسمت فرجام پیرنگ رمان مهربانو رو براتون انتخاب کردم. نویسنده ی اثر هم من نیستم بلکه واسه اثر شین براری هستش. و واسه نشر چشمه بود) 
 
 
صفحه 277 پاراگراف اول 
یکروز معمولی، کم‌رنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود  ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه  و دستانِ روزگ
زلفی سپید 
 
 
 
اول مرداد هزارو سیصد و قو... 
نامه ای بی مقدمه پیدا میشود ، دخترک در عالم دنیایی کودکانه میپندارد که آن نامه چیز مهمی ست که در زیر کاناپه پنهانش کرده اند ، پس آنرا نگه میدارد ، مدتی بعد....
دختربچه ی هفت ساله برای اولین بار بکمک پدرش از پله های چوبی نردبان بالا میرود و موفق به فتح پشت بام میشود ، اما....  
دخترک کفشهایی را لبه ی بام میابد ، که بطرز عجیبی سرشار از حرفهای ناگفته است، گویی زمانی مالک کفشهای پاشنه بلند ، خود را از لبه ی ب
یه پاراگراف از قسمت سیر صعودی پیرنگ رمان براتون گذاشتم که قبل از لکه ی انار بر دامن باکره ی مهربانو هست و یک پاراگراف هم از بعد کنش و نقطه اوج ، و سپس قسمت فرجام پیرنگ رمان مهربانو رو براتون انتخاب کردم. نویسنده ی اثر هم من نیستم بلکه واسه اثر شین براری هستش. و واسه نشر چشمه بود) 
 
 
صفحه 277 پاراگراف اول 
یکروز معمولی، کم‌رنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود  ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه  و دستانِ روزگ
  
  توجه ؛  این متن  بدلیل تحت مالکیت بودن. و حق کپی  رایت  توسط  ناشر  ،  بصورت. جملات. رندوم Ran
یکرRandom  و تصادفی     از نرم افزار رایتین دمو   تهیه شده و نظم و نظام کلی و مفهومی و دستوری ان  مطابق نسخه ی اصل نمیباسد ،  این تنها راه به اشتراک گذاردن آثار برتری ست که ناشرین ان در ایران  حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد  بودن  و پ   پایبندی  به  قوانین    بریتانیا    موظف به رعایتش میباشیم. 
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
 
  رمان جدید کلیک کنید★                   رمان ۲وارد شوید٭  
 
 
  
ست که ناشرین ان در ایران  حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد  بودن  و پ   پایبندی  به  قوانین    بریتانیا    موظف به رعایتش میباشیم. 
 
یکروز  معمولی   معمولی، کم‌رنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود  ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه  و دستانِ روزگار سنگ‌ گردیده‌بود  
 
پسرک پر از حرف ه
  .      
 
  توجه ؛  این متن  بدلیل تحت مالکیت بودن. و حق کپی  رایت  توسط  ناشر  ،  بصورت. جملات. رندوم Ran
یکرRandom  و تصادفی     از نرم افزار رایتین دمو   تهیه شده و نظم و نظام کلی و مفهومی و دستوری ان  مطابق نسخه ی اصل نمیباسد ،  این تنها راه به اشتراک گذاردن آثار برتری ست که ناشرین ان در ایران  حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد  بودن  و پ   پایبندی  به  قوانین    بریتانیا    موظف به رعایتش میب
 سلام.  خشک آمدید به خانه ی  به نام خمام ... چی گفتم الان؟...    ببشخی.  من تمرکوزم در رفته الان  از  انتهاش ابتلا میگم. چی؟...  من چرت پرت میگ؟    میدونی من کی ام؟   میدورنی هیچ اینجا کجاست؟  تی چومانه  بازا کون مره بیدین ،  چی؟  چی سده؟   ببخشید دای جان م ن  کمبود اعصاب دارم  دکتر بیشرف  گفته باید روزی سه کیلو خیار بخورم تا خوب بشم.    چی؟  من دولوغ گفتم؟   جانه  من نه،  تو بمیری اگه  دروغگی زده باشم  .  بپر برو جعبه ی خیار هارو. بیار. تا. ویتامین  
  در آنسوی محله‌ی ضرب ، درون باغ درختان هلو،  هاجر   پابرچین ، و با احتیاط ، از بین شاخه های شکسته و به زمین افتاده راه خود را باز میکند و چستو چابک به ابتدای ورودیِ باغ میرسد ، او قصد رفتن به صف نانوایی را دارد٬ اما در این چندصباح هرگز به هدفش از خرید نان نیاندیشیده. زیرا او در نهایت امر تنها میتواند عطر نان را استشمام کند. . اما چون هنوز در شوک و اضطراب حوادث شب گذشته سیر میکند ، یادش رفته تا کلیدها را با خودش ببرد. او چون تازه وارد است ، هنوز س
در آنسوی محله‌ی ضرب ، درون باغ درختان هلو،  هاجر   پابرچین ، و با احتیاط ، از بین شاخه های شکسته و به زمین افتاده راه خود را باز میکند و چستو چابک به ابتدای ورودیِ باغ میرسد ، او قصد رفتن به صف نانوایی را دارد٬ اما در این چندصباح هرگز به هدفش از خرید نان نیاندیشیده. زیرا او در نهایت امر تنها میتواند عطر نان را استشمام کند. . اما چون هنوز در شوک و اضطراب حوادث شب گذشته سیر میکند ، یادش رفته تا کلیدها را با خودش ببرد. او چون تازه وارد است ، هنوز سرگ
  داستان شهر خیس  بقلم شهروز براری صیقلانی .    قسمتی از داستان بلند ادبی .   اپیزود های 10 _ 11_ 12 . 
 
.    در آنسوی محله‌ی ضرب ، درون باغ درختان هلو،  هاجر   پابرچین ، و با احتیاط ، از بین شاخه های شکسته و به زمین افتاده راه خود را باز میکند و چستو چابک به ابتدای ورودیِ باغ میرسد ، او قصد رفتن به صف نانوایی را دارد٬ اما در این چندصباح هرگز به هدفش از خرید نان نیاندیشیده. زیرا او در نهایت امر تنها میتواند عطر نان را استشمام کند. . اما چون هنوز در شوک
   
 
  . 
/√– در آنسوی محله‌ی ضرب ، درون باغ درختان هلو،  هاجر   پابرچین ، و با احتیاط ، از بین شاخه های شکسته و به زمین افتاده راه خود را باز میکند و چستو چابک به ابتدای ورودیِ باغ میرسد ، او قصد رفتن به صف نانوایی را دارد٬ اما در این چندصباح هرگز به هدفش از خرید نان نیاندیشیده. زیرا او در نهایت امر تنها میتواند عطر نان را استشمام کند. . اما چون هنوز در شوک و اضطراب حوادث شب گذشته سیر میکند ، یادش رفته تا کلیدها را با خودش ببرد. او چون تازه وارد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها